پیمان جلیلی ::
دوشنبه 84/11/17 ساعت 5:33 عصر
به من او گفت فردا می رود اینجا نمی ماند
و پرسیدم دلم او گفت نه تنها نمی ماند
به او گفتم که چشمان تو جادم کرده این دل را
و گفت این چشمها تا ابد زیبا نمی ماند
به او گفتم دل دریایی ام قربانی چشمت
ولی او گفت که این دل دائما دریا نمی ماند
به او گفتم که هر شب بی نگاه تو شب یلداست
ولی او گفت کمی که بگذرد یلدا نمی ماند
به او گفتم که کم دارد تو را رویای کمرنگم
و پاسخ داد او در عصر ما رویا نمی ماند
و حق با اوست عاشق شو همین و هر چه باداباد
چرا که در مسیر راه , عاشقی باقی نمی ماند
نوشته های دیگران()